مسئول مرده شورخانه شب را تا دیروقت مشغول آماده کردن جنازه آقای باب برای مراسم تدفین فردا بود.
مرده شور خسته ناگهان چیز جالبی کشف کرد، یکی از اعضای بدن آقای باب خیلی بزرگ بود، واقعا بزرگ!
مرده شور باخود گفت: متاسفم آقای باب من نمیتوانم اجازه بدهم که تو یک همچین عضو بزرگ و تحسین برانگیزی را با خود به گور ببری، من باید این عضو را برای آیندگان محافظت کنم.
مرده شور عضو را برید، در کیف خود قرار داد و با خود به خانه برد.
در خانه به همسر خود گفت: بیا تا یک چیز باور نکردنی به تو نشان بدهم.
زن بلافاصله پس از دیدنن عضو عجیب با ناله گفت: وای خدای من "باب" مرد!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر